English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2766 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
source U 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
avianize U ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
moderated list U لیست پستی که تمام موضوعات آن پیش از ارسال به کاربران لیست خوانده میشود
subscribing U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribed U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribe U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
unmoderated list U لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
to request issuance U تقاضای صدور کردن
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
push up list U لیستی از اقلام که در ان هرقلم در اخر لیست وارد میشود و سایر اقلام همان مکان مربوطه در لیست راحفظ می کنند
circular list U لیست مدور لیست حلقوی
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
stack U روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacks U روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacked U روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
by reason of U بعلت
owing to U بعلت
due to U بعلت
on account of U بعلت
commissions U ارتکاب
commission U ارتکاب
commissioning U ارتکاب
commitment U ارتکاب
perpetration U ارتکاب
commitments U ارتکاب
whenas U بعلت اینکه
on U بعلت بطرف
suspicions U فن به ارتکاب جرم
suspicion U فن به ارتکاب جرم
commission of acts U ارتکاب عمل
commissioning U ارتکاب ماموریت
perpetration of a crime U ارتکاب جرم
committable U قابل ارتکاب
committal U سرسپردگی ارتکاب
commission U ارتکاب ماموریت
commissions U ارتکاب ماموریت
dictionary U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionaries U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
pass U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
guardian by nurture U قیم بعلت پرورش
posteriori U با پی بردن ازمعلول بعلت
red handed U درحین ارتکاب جنایت
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
solicitation U تحریک به ارتکاب جرم
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
in flagrant d. U درعین ارتکاب عمل
in the very act U در حین ارتکاب جرم
conk out <idiom> U بعلت خستگی به خواب رفتن
time honored U مورد احترام بعلت قدمت
He was caught with his pants down. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
To catch someone in the very act . U مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
to catch with one's pants down U مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
seize U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
finality U اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
seized U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
He was arrested in the very act . U حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
index U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexes U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
cenogenesis U تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
blow U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
blows U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aphonia U فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
take over U بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
power play U وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
hydrogen embrittleness U فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
burglary U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglaries U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
nominative appositive U اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
season cracking U ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
frozen assets U دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
nominative subject U اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
bronchial asthma U تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
burglarious U مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
itself U خودش
herself U خودش
himself U خودش
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
ascend U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascended U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascends U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
it tells its own tale U از خودش پیداست
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own similitude U مانند خودش
in his own name U بخاطر خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own similitude U بصورت خودش
in his own hand writing U بخط خودش
to his own profit U بفایده خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
in his own name U به اسم خودش
total demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
at the request of U تقاضای
aggregate demand U تقاضای کل
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
It is her all right. U خود خودش است
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
stagnation thesis U فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
unlawful assembly U در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
demand for payment U تقاضای پرداخت
request substitution U تقاضای تعویض
final demand U تقاضای نهائی
at my request U مطابق با تقاضای من
factor demand U تقاضای عوامل
complementary demand U تقاضای مکمل
composite demand U تقاضای مرکب
request to send U تقاضای ارسال
re claim U تقاضای مجدد
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
complementary demand U تقاضای تکمیلی
excess demand U تقاضای بیش از حد
joint demand U تقاضای مشترک
inelastic demand U تقاضای بی کشش
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
give U تقاضای رای
effective demand U تقاضای موثر
applications U تقاضای کار
application U تقاضای کار
gives U تقاضای رای
giving U تقاضای رای
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
market demand U تقاضای بازار
national demand U تقاضای ملی
elastic demand U تقاضای با کشش
maximum demand U تقاضای بیشینه
at the instance of U بر حسب تقاضای
application for loan U تقاضای وام
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
tax U تحمیل تقاضای سنگین
demand U تقاضای خرید کالا
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
rpo U تقاضای مظنه قیمت
derived demand U تقاضای مشتق شده
soft market U بازار با تقاضای خوب
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
demanded U تقاضای خرید کالا
Recent search history Forum search
1Potential
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com